عشق مامانی، امیرعلی جونعشق مامانی، امیرعلی جون، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره
عشق دومم،امیرپویانعشق دومم،امیرپویان، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

امیرعلی و امیرپویان عشق مامان و بابا

بهانه گیری و تجربه حضور در مهد

از وقتی مریض شدی، فوق العاده بهانه گیر شدی ، همش می گی منو بغل کن و راه برو هیچ چیز برای مدت طولانی خوشحالت نمی کنه، زود خسته میشی یک جوراهایی کلافه ای مامان جون را هم کلافه کردی ، تصمیم گرفتم ببرمت مهد امروز اولین روزه، خدا کنه بتونی به محیط عادت کنی فعلا که هرچی زنگ می زنم ، داری گریه می کنی
26 فروردين 1394

واکسن هیجده ماهگی

با اینکه خیلی خیلی از واکسن هیجده ماهگی می ترسیدم خدا را شکر پسرم یک ذره هم اذیت نکرد خداییش سر هیچکدوم از واکسنهاش اذییتم نکرد ، این بار من چهارشنبه را مرخصی گرفتم که پیشش باشم و پنجشنبه و جمعه هم خونه باشم ولی  خدا راشکر نه اصلا تب کرد و نه پاش درد گرفت خدا را شکر دیگه خیالم راحت شد تا 6 سالگی دایره لغات پسرم وسیع شده و ماشالله خیلی شیرین کاری می کنه کلمات جدیدی که میگه بَگیر = بِگیر دادا=داداش پاتیک= پاتریک پاک=پارک تاب تاب علی عمه بالا ، لالا، یالا پلو در جواب اینکه بگم چندسالته ، یکی از انگشتاشو میاره بالا و میگه دو هرکسی را که نام ببرم و بگم دوسش داری می گه:  نه هرچیزی را ک...
24 فروردين 1394

سال نو مبارک

به لطف خدای مهربان یکسال دیگر گذشت و ما وارد سال 94 شدیم انشالله برای همه پر از خوشی و شادمانی باشه عید امسال با وجود امیرعلی ، زیبایی مضاعفی داشت هرچند تا یکساعت قبل از سال تحویل بیدار بود ، ولی ساعت 1 دیگه خوابش برد،2روز اول با هم رفتیم عید دیدنی و امیرعلی  همش چشمش دنبال آجیل بود همین باعث شد بعد از برگشتن از مسافرت یک هفته ، رودل کنه و با سرما خوردگی جمع بشه و حسابی ضعیف بشه بچه م حسابی تب کرد ،2 شب خواب به چشمم نیومد از بس داغ بود ، تبش هم پایین نمی اومد  کلافه بود بهانه گیری می کرد نق می زد منم دیگه نمی دونستم باید چکار کنم . خیلی دلم می سوخت هفته دوم تعطیلات همش به مریضی گذشت و نتونستنیم از کنار هم بودن لذت ...
23 فروردين 1394
1